از این به بعد سعی می کنم هر شنبه یک مکتوب از کتاب مکتوب پائولو کوئلیو براتون بنویسم.
ترجمه ی آرش حجازی.
انتشارات کاروان.
مکتوب یعنی نوشته شده. به نظر اعراب ، نوشته شده به راستی برگردان مناسبی نیست، چون با این که همه چیز پیشاپیش نوشته شده ، اما خداوند مهربان است ، و فقط برای آن همه چیز را پیشاپیش نوشت تا ما را یاری کند.
سرگردان در نیویورک است. ... ( به ادامه مطلب مراجعه کنید!!! )
ادامه مطلب ...این نوشتار به شخصی میپردازد که به تازگی درگذشته است. بنابراین برخی دادهها نظیر علت مرگ یا شرایط آن ممکن است به سرعت تغییر کند. |
خسرو شکیبایی | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
ملیت | ایرانی | |||||
تولد | ۱۳۲۳ تهران، ایران | |||||
مرگ | ۲۸ تیر ۱۳۸۷ بیمارستان پارسیان تهران | |||||
پیشه | بازیگر، فیلمنامه، موسیقی | |||||
همسر(ها) | پروین کوشیار تانیا جوهری (پیشین) | |||||
صفحه در دادگان فیلمها | ||||||
صفحه در وبگاه سوره | ||||||
|
خسرو شکیبایی (زاده ۱۳۲۳ تهران - درگذشت ۲۸ تیر ۱۳۸۷ به دلیل عارضه سرطان کبد[۱] [۲]) بازیگر معروف سینمای ایران بود. او تحصیلاتش را در رشتهٔ بازیگری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان برد.
فهرست مندرجات[نهفتن] |
خسرو شکیبایی با بازی در نقش کوتاهی در فیلم «خط قرمز» (مسعود کیمیایی-۱۳۶۱) به سینما آمد و تا سال ۱۳۶۸ نقش آفرینیهایی کرد. از جمله در فیلمهای «دزد و نویسنده»، «ترن» و«رابطه خوب» ظاهر شد. اما از بعد از بازی در فیلم «هامون» (داریوش مهرجویی-۱۳۶۸) بود که نام خسرو شکیبایی بر سر زبانها افتاد. او برای بازیش در همین فیلم از «هشتمین جشنواره فیلم فجر»، سیمرغ بلورین دریافت کرد و تحسین منتقدان و مردم را برانگیخت.
خسرو شکیبایی از سال ۱۳۶۸ به بعد، دیگر نتوانست از جلد حمید هامون بیرون بیاید و حمید هامون را در انواع و اقسام لباسها و تیپهای مختلف تکرار کرد. اما تواناییهایش را در چند فیلم به معرض نمایش گذاشت: بازی او در دو فضای کاملاً متفاوت در فیلم «کیمیا» (احمدرضا درویش-۱۳۷۳) و فیلم «کاغذ بی خط» (ناصر تقوایی-۱۳۸۰).
خسرو شکیبایی در تلویزیون هم موفق بود. از همان زمان که در نقش «سید حسن مدرس» بازی کرد و آن مونولوگ طولانی معروفش را اجرا کرد تا بازی در مجموعه تلویزیونی «روزی روزگاری»، «خانه سبز»، «کاکتوس»، «تفنگ سر پر» و این اواخر هم مجموعههای تلویزیونی «در کنار هم» و «سرزمین سبز» را روی آنتن داشت.
او آخرین جایزهاش را از ششمین جشن ماهنامه «دنیای تصویر» برای بازی در فیلم «کاغذ بی خط» دریافت کرد.
پس از گذشت نزدیک به ۲۲ سال از اولین حضورش در فیلم کیمیایی، در فیلم «حکم» (۱۳۸۳) باری دیگر در فیلم وی ایفای نقش کرد، البته این بار در کنار استاد «عزت الله انتظامی».
خسرو شکیبایی علاوه بر هنرنمائی در «سینما» و «تئاتر»، برخی از اشعار «سهراب سپهری» و «سید علی صالحی» را به صورت دکلمه اجرا کرده بود.
خسرو شکیبایی در ساعت ۴ صبح جمعه «۲۸ تیرماه ۱۳۸۷» در سن ۶۴ سالگی در اثر بیماری «سرطان کبد»[۳] در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت.
در پی این رویداد، حداد عادل[۴] رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس و مهندس ضرغامی[۵] رئیس سازمان صدا و سیما پیام تسلیت صادر کردند.
[ دوره ۲۳ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۳ ]
[ دوره ۶ منتخب سایت ایران اکتور (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۴ ]
[ دوره ۱۰ جشن خانه سینما (مسابقه) - سال ۱۳۸۵ ]
[ دوره ۶ منتخب سایت ایران اکتور (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۴ ]
[ دوره ۲۰ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۰ ]
[ دوره ۳ منتخب سایت ایران اکتور (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۲ ]
[ دوره ۱۷ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۱ ]
[ دوره ۱۱ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۱ ]
[ دوره ۱۵ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۵ ]
[ دوره ۸ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۶۸ ]
[ دوره ۱۳ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۳ ]
[ دوره ۲۵ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۵ ]
http://oonieknafar.blogfa.com/post-3828.aspx
(ببخشید که بدون ویرایش است!)
حال می فهمم ما شاعران و نویسندگان چه افراد بزرگی هستیم.
عده ای احساسات خود را در درون قلبشان زندانی می کنند.
عده ای احساساتشان را با دوست و همسر و فامیل مطرح می کنند.
عده ای احساساتشان را در هنرهایشان متجلی می کنند و عده ای بیش نمی فهمند.
اما ما بزرگان احساساتمان را صادقانه بر روی کاغذ می نویسیم و در دید جهانیان قرار می دهیم.
عاشق شدیم ، نه از نوع شاعرش | شاعر شدیم ، نه از نوع ماهرش |
|
گر طبع شعر خواندن نداری، بدان | این شعر نیست، پس این معر را بخوان |
|
اول سخن بگویم ز درد کنکور | کز خواندن بسیار شده چشم همه کور |
|
دیگر پر شده مغز همه از مثلثات | از شیمی و فیزیک و از ریاضیات |
|
هر کس که می کرد پارسال ، پا دراز | اکنون شده غرق در راز و نیاز |
|
که ای خدا ما را بکن یک جوری قبول | فرقی نمی کند تهران یا علی آباد کتول |
|
هر کس که درس می خواند از پیارسال | بدان که رتبه اش می دهد به او خیلی حال |
|
دوم سخن بگویم از کار و کاسبی | از کاظم و جوکار و از سعید قاسمی |
|
کاظم که بود زمانی معلم فیزیک | اکنون شده صاحب قدرتِ مجیک ( magic ) | |
جادوی او همان هوش بی حدَش | که رسانده نام او را به بیابان و دَش |
|
جوکار که با گاج آمده بر سر کار | داوطلبان کنکور را گذاشته سر کار |
|
کتاب تست چاپ می کند هر روز | بدون پاسخ تشریحیِ پر دوز |
|
نوبل را که آورد؟ سعید قاسمی | کتاباش پر از اشکالِ موضعی |
|
دیگر سخنی نمانده باید بروم | به سمت کنکوری که باید بدهم |
|
امیدوارم که نلرزد تن شاعران قدیم | کزین معر که سرودم منِ بی سلیم |
|
به نام خداوندی که مرا هنر کیمیاگری آموخت ...
چرا؟
چرا نمی خوانی؟
بخوان به نام پروردگارت
و قلم به دست بگیر و بنویس
از نا گفته های گفتنی
از ...
باز سکوت را بر بیان حقایق بر می گزینم
شاید سکوت خلاصه ای باشد از تمام حقایق ناگفتنی
بیا! شاید کیمیاگری برای ما بهتر از حرّافی باشد!