عاشق شدیم ، نه از نوع شاعرش | شاعر شدیم ، نه از نوع ماهرش |
|
گر طبع شعر خواندن نداری، بدان | این شعر نیست، پس این معر را بخوان |
|
اول سخن بگویم ز درد کنکور | کز خواندن بسیار شده چشم همه کور |
|
دیگر پر شده مغز همه از مثلثات | از شیمی و فیزیک و از ریاضیات |
|
هر کس که می کرد پارسال ، پا دراز | اکنون شده غرق در راز و نیاز |
|
که ای خدا ما را بکن یک جوری قبول | فرقی نمی کند تهران یا علی آباد کتول |
|
هر کس که درس می خواند از پیارسال | بدان که رتبه اش می دهد به او خیلی حال |
|
دوم سخن بگویم از کار و کاسبی | از کاظم و جوکار و از سعید قاسمی |
|
کاظم که بود زمانی معلم فیزیک | اکنون شده صاحب قدرتِ مجیک ( magic ) | |
جادوی او همان هوش بی حدَش | که رسانده نام او را به بیابان و دَش |
|
جوکار که با گاج آمده بر سر کار | داوطلبان کنکور را گذاشته سر کار |
|
کتاب تست چاپ می کند هر روز | بدون پاسخ تشریحیِ پر دوز |
|
نوبل را که آورد؟ سعید قاسمی | کتاباش پر از اشکالِ موضعی |
|
دیگر سخنی نمانده باید بروم | به سمت کنکوری که باید بدهم |
|
امیدوارم که نلرزد تن شاعران قدیم | کزین معر که سرودم منِ بی سلیم |
|
میکل آنژ _ عشق , شهپریست که خدا به انسان داده تا با آن به نزد او بپرد .
خیلی ممنون از نظر گران بارتون