اول اکتبر
بابا لنگ دراز عزیزم
من عاشق دانشکده هستم و عاشق شما که مرا به دانشکده فرستادید. خیلی خوشحالم، آن قدر خوشحالم که از شدت هیجان خوابم نمی برد. نمی توانید تصور کنید که این جا چه قدر با پرورشگاه جان گریر فرق دارد. هیچ وقت فکر نمی کردم در دنیا محلی به این زیبایی وجود داشته باشد. دلم برای کسانی که دختر نیستند و نمی توانند به این جا بیایند می سوزد. مطمئنم دانشکده ای هم که شما در جوانی در آن تحصیل کردید این قدر عالی نبوده است.
اتاق من بالای یک برج است. قبل از این که درمانگاه جدید ساخته شود، این جا محل نگهداری بیماران بوده است. سه دختر دیگر در این طبقه هستند. یکی از آن ها دانشجوی سال آخر است و عینک می زند و همیشه از من می خواهد کمی ساکت تر باشم. دو نفر دیگر، دانشجوی سال اول هستند. سالی مک براید و جولیا راتلج پندلتون.
سالی مو قرمز است و بینی سربالایی دارد و رفتارش کاملاً دوستانه است. جولیا وابسته به یک خانواده ی درجه ی یک نیویورک است و هنوز متوجه من نشده است. آن دو، هم اتاق هستند و من و آن دانشجوی سال آخری اتاق تکی داریم. اتاق های تک این جا خیلی کم است. نمی دانم چه طور بدون این که تقاضا کنم، به من اتاق تک داده اند؟ فکر می کنم به این علت بوده که مدیر دانشکده نخواسته دختری خانواده دار، با بچه ای پرورشگاهی هم اتاق شود. می بینید که یتیم بودن گاهی مزایایی هم دارد!
اتاق من در گوشه ی شمال غربی برج واقع شده و دو پنجره دارد که به یک منظره ی عالی باز می شوند. بعد از هفده سال زندگی با بیست و دو هم اتاقی در یک پرورشگاه، تنها زندگی کردن چه قدر آرامش بخش است!
این اولین فرصتی است که برای عادت کردن به جروشا ابوت پیدا کرده ام. فکر کنم از او خوشم بیاید. شما چه طور؟
سه شنبه
دارند تیم بسکتبال سال اولی ها را درست می کنند و من شاید عضو تیم آن ها باشم. البته درست است که جثه ی من کوچک است، ولی خیلی چالاک و پر طاقت و زبلم، و وقتی که بقیه توی هوا دنبال توپ هستند، من از وسط پاهای شان رد می شوم و توپ را می گیرم.
ورزش در زمینی که از برگ های قرمز و زرد پوشیده شده، و در هوایی که از عطر برگ های سوخته لبریز است، و همراه بچه هایی که می خندند و فریاد می زنند، خیلی لذت بخش است. این ها سرزنده ترین دخترانی هستند که تا به حال دیده ام و من از همه ی آن ها سرزنده ترم!
می خواستم برای تان در مورد چیزهایی که یاد می گیرم _ و خانم لیپت گفته که مایلید آن ها را بدانید _ نامه ای بنویسم، ولی همین الان زنگ هفتم زده شد و من باید در عرض ده دقیقه با لباس گرمکن توی زمین ورزش حاضر باشم. امید ندارید که عضو تیم باشم؟
ارادتمند همیشگی شما
جروشا ابوت
حاشیه:
سالی مک براید همین الان سرش را توی اتاق من کرد و گفت:
_ آن قدر دلم برای خانه تنگ شده که نمی دانم چه کنم. تو هم همین طور؟
من لبخندی زدم و گفتم:
_ چه می شود کرد؟ گمان کنم بتوانم طاقت بیاورم.
اگر نسبت به یک درد مصونیت داشته باشم، همان درد دلتنگی برای خانه است. تا حالا نشنیده ام کسی دلش برای زندگی در پرورشگاه تنگ شده باشد. شما چه طور؟
http://jerusha-abbott.persiangig.com/other
خوب اول برو اینجا و بعد خودت روی فایل راست کلیک کن و save target as و بزن!
امروز احتمالا آپ میکنم!!
راستی برای آپلود انیمه ی بابالنگ دراز می تونی کمکم کنی؟
به خاطر حجمش نمی تونم توی پرشین گیگ آپلود کنم!!
شاد باشی
خیلی ممنون ولی بازم نتونستم برم.
برای انیمه چه کمکی از دستم بر میاد؟
سایتی میشناسی یا عضو هستی که بزاره آپلود کنم؟
هر اپیزود سه بخش شده (برای حجم کمتر) و هر کدوم از این بخشها از ۱۷ تا ۱۹ مگابایته!!
کلش میشه ۱۲۰ تا. فکر کن ۱۲۰ تا ۱۹ مگابایت!!
چی کار کنم آخه اینها رو؟
کجا میزاره آپلود کنم؟
خیلی طول میکشه....نه؟
یکی نیست به من بگه کار جالب کم دردسر نبود رفتی سراغ این!!!!!!!
فکر کنم اگه نشد برم سراغ کتاب ترجمه شده ی بابالنگ دراز و اون و واسه دانلود بزارم! (ناراحت)
شی کار کنم آخه؟
من دنبال کارتون گشتم و تونستم یک قسمتش رو پیدا کنم
جایی میشناسم که میشه تا ۲۰۰۰ مگابایت توش upload کنی ، در واقع یک Host رایگان در اختیارت می ذاره.
www.110mb.com